نیکو پیروسمانی، نقاش فقیر و داستان عاشقانه خاص او

نیکو پیروسمانی، نقاشی که پس از مرگ مشهور شد

نیکو پیروسمانی یک نقاش معروف گرجستانیه که البته در زمان حیات توفیق چندانی نداشت و زندگی روی خوشش رو پس از مرگش بهشون نشون داد، چقدر طعنه آمیز!
نیکو پیروسمانی در سال 1862 به دنیا اومد نیکو زندگی موفقی نداشت ولی پس از مرگ براش حماسه ها سروده شده. اما چرا؟ در ادامه براتون میگیم. تصویری که در زیر میبینید، نیکو پیروسمانی نقاش فقیر و عاشق گرجستانیه.

آیا میدونید با تابلو رنگ آمیزی بزرگسالان رنگانا، بدون نیاز به هیچ مهارتی میتونید رنگ آمیزی روی بوم رو تجربه کنید و نقاشی های زیبا و حرفه‌ای خلق کنید؟ برای مشاهده طرحها و آشنایی با تابلوهای رنگ آمیزی کودکان و بزرگسالان از بالای صفحه از بخش فروشگاه رنگ آمیزی وارد فرشگاه مربوطه شوید.

تولد و زندگی نیکو پیروسمانی

نیکو در خانواده‌ای دهقان، در روستای میرزاآنی، در استان کاختی گرجستان به دنیا اومد و خانواده اش به جز یک تاکستان کوچک و چند گاو چیز دیگه ای نداشتند. چند سال بعد نیکو پدر و مادرش رو از دست داد. نیکو مدتی در خانه ثروتمندان به عنوان خدمتکار کار میکرد و در همین مدت دو زبان گرجی و روسی رو یاد گرفت.
او سپس برای مدتی چوپانی میکرد، گاهی نقاشی ساختمان وگاهی سفیدکاری انجام میداد. در واقع میشه گفت نیکو یک آدم کاملا عادی و البته فقیر بود. به مرور به نقاشی علاقه مند شد و به صورت خودآموز نقاشی رو یاد گرفت.
نیکو پیروسمانی به همراه یک نقاش دیگه که او هم به صورت خودآموز نقاشی رو یاد گرفته بود، یک کارگاه نقاشی تاسیس کرد تا نقاشی بکشند و بفروشند. عمدتا نقاشی های نیکو خیلی ارزون بود.

عشق جاودانه نیکو پیروسمانی

ولی شاید بشه گفت که نقطه عطف زندگی نیکو زمانی بود که عاشق یک بالرین و بازیگر به نام مارگاریتا میشه که در هتلی در محل زندگی نیکو سکونت داشته. یک روز نیکو که در تب این عشق میسوخته و میخواسته عشقش رو به مارگاریتای مشهور و معروف نشون بده تصمیم میگیره که تمام دارایی هاش من جمله خونه و کارگاه و نقاشی هاش رو بفروشه تا مارگاریتا رو سورپرایز کنه.
در واقع نیکو یک قمار عاشقانه میکنه چون پس از فروش دارایی هاش، با پولش تعداد خیلی خیلی زیادی گل رز میخره و اون هارو با چندین چرخ دستی به روبروی هتل مارگریتا میبره و بهش تقدیم میکنه تا عشقش رو بهش ابراز کنه.
کنستانتین پاوستوکی در کتابش لحظه تقدیم کردن گل ها رو اینجوری توصیف میکنه:
“چرخ های دستی پر از گل تا لبه ها بود، در حالی که شبنم صبحگاهی آنها را با میلیاردها قطره رنگین کمانی در آغوش کشیده بود”
نقاشی گه در زیر میبینید، نقاشی نیکو از مارگاریتاست.

عکسی که اینجا میبینید تصویر مارگاریتا در کنار نقاشی نیکو از وی است. مارگتا فرد سمت چپ در تصویر است:

متاسفانه باید بگیم که نیکو از این قمار عاشقانه با جواب بله بیرون نیومد و مارگاریتا چند روز بعد گرجستان رو ترک کرد. پس از این داستان نیکو در یک اتاق زیر شیروانی زندگی میکرد و تنها منبع درآمدش نقاشی هایی بود که میکشید که بسیار ارزان بودند. نیکو گاها حتی پول خرید رنگ برای خودش را هم نداشت.

جاودانه شدن داستان عشق نیکو

یکی از بزرگترین شاعران شوروی به نام آندری آندریوویچ وزنیشیانسکی در سال 1982 شعری به نام “ای الهه ی زمین، آن دختر را زنده کن” بر اساس داستان عشق نیکو سرود. سپس این شعر الهام بخش خواننده معروف اهل شوروی به نام آلا بوریسونا پوگاچوا شد و او آهنک بینظیر و بسیار معروف یک میلیون گل رز را برای این داستان سرود که میتوانید از اینجا آن را دانلود کنید.

ترجمه این اهنگ به این صورت است:

یکی بود یکی نبود، یه نقاش بود
که تو خونش، فقط یه بوم نقاشی بود
اما عاشق یه هنرپیشه بود
که اون دختر عاشقِ گل بود
پس نقاش، خونه اش رو فروخت
نقاشی ها و خونش رو هم فروخت، باتمام پولش یه دریا گل خرید
میلیون میلیون میلیون ها گل رز قرمزه
می بینی، می بینی می بینی از پنجره
او عاشقِ، عاشقِ، عاشقِ راسخه
که تمام زندگیش رو برای تو تبدیل به گل میکنه
وقتی صبح دختره از خواب پامیشه
وقتی می ره کنار پنجره!عقل از سَرِش می پره؟
!انگار که رویا می بینه
میدان تو خیابون پر از گُله
خشکش زده، اینجا چه اتفاقی افتاده
نفسش بند اومده، کنار پنجره
نقاش بیچاره، اونجا ایستاده
دیدار کوتاهی بود
قطار آن شب، دختر را از آنجا بُرد
اما در زندگی دختر، ترانه ای از گل رز جاودانه شد
نقاش هم برای همیشه تنها شد
او در زندگی رنج بسیار کشید
اما در زندگیِ نقاش هم، میدانی پر از گل جاودانه شد.

نیکو 55 سال زندگی کرد و در سال 1918 در فقر کامل و بر اثرسوتغذیه از دنیا رفت.

راستی اگر از این مطلب خوشتون اومد از مقاله عجایب نقاشی های معروف جهان هم خوشتون میاد

منبع ترجمه آهنگ