نابینایی کلود مونه
چشم های هنرمندی که در اختیار هنر قرار میگیرد، دنیایی از نادیده ها را به ما نشان میدهد که از چشم ما دور بودند. اما وقتی این ابزار ضروری از دسترس هنرمند خارج میشود و هنرمند دیگر نمیتواند از چشمش استفاده کند، چه چیز از او باقی میماند؟ وقتی نقاش از ذات خود محروم شود، جه اتفاقی می افتد؟
با همدیگر داستان نابینایی کلود مونه را بخوانیم.
کلود مونه برای الهام گرفتن از طبیعت سفرهای زیادی رو تجربه کرد اما نهایتا همراه با خانواده پرجمعیتش در سال 1883 در گیورنی ساکن شد و تا آخر عمرش اونجا موند. این شهر تا پاریس یک ساعت فاصله داشت. در این زمان بود که کارهای او با استقبال زیادی روبرو شد.
کلود مونه دنیای ایده آل خودش رو در باغ باشکوهش آفرید، به شکل که این باغ منبع الهام بسیاری از نقاشی های جذاب و دلربای مونه است. مجموعه نقاشی هایی که امروزه آن ها را با عناوین نیلوفرهای آبی، پل های ژاپنی و مسیرهای گلدار میشناسیم. امروز آن خانه در طول سال بیش از نیم میلیون بازدیدکننده دارد که در این مکان زیبا و بینظیر احساسات خود را به چالش میکشند.
نابینایی کلود مونه – بخش اول: آب مروارید
از آغاز قرن بیستم شرایط برای کلود مونه سخت شد. او در ابتدای سال 1908 متوجه ناراحتی در چشم راست خود و ضعیف شدن هر دو چشمش شد. پس از بررسی پزشکان در سال 1912 مشخص شد که او به آب مروارید مبتلا شده است.
آب مروارید یک ناراحتی چشمی است که باعث میشود رنگها را با تغییر ببینیم. هرچ ه آب مروارید بیشتر پیشرفت کند، سفیدها را به صورت زرد، سبزها را زرد مایل به سبز و قرمزها را نارنجی می بینیم. آبی و بنفش هم جای خود را به قرمز و زرد می دهد. کم کم جزئیات محو می شوند و خطوط تار می شوند. اولین نشانه های بیماری را میشه در کارهایی که مونه در سال 1908 در ونیز نقاشی کرد مشاهده کرد.
علیرغم اینکه بیماری مونه پیش رونده بود ولی او به نقاشی کشیدن ادامه داد، که میشد آثار بیماریش رو در کارهاش دید.
با توجه به این که جراحی های مروبط به آب مروارید چنان پیشرفته نبودند و حتی بیهوشی نیز بسیار سطحی بود او هیچ علاقه ای به جراحی نشان نداد و برای همین چهارده سال از قطره های چشمی و عینک استفاده کرد و کماکان نقاشی کشید.
او در 12 نوامبر 1918، یک روز پس از آتش بس در جنگ، مونه به ژرژ کلمانسو نامه ای نوشت و گفت:
من در شرف اتمام دو پنل تزئینی هستم که می خواهم در روز پیروزی امضا کنم و بیایم و از شما بخواهم که آنها را با واسطه خود به دولت هدیه دهید.
کلمانسو در پاسخ کلود مونه را متقاعد کرد که به جای دو تابلو، یک مجموعه کامل 19 تایی تولید کند. اما این کار به این آسانی نخواهد بود و در سپتامبر 1922، کلود مونه باید با حقیقت اجتنابناپذیری روبرو میشد: افت دید. عینکهای مختلف فقط عمل جراحی که اجتنابناپذیر بود را به تعویق انداخته بودند. نقاش تقریباً نابینا بود…
کلود مونه با دکترش نامه های رد و بدل کرده است که از طریق این نامه ها میتوانیم در جریان روند نابینایی او در سال های 1922 تا 1926 قرار بگیریم. متن یکی از نامه های او در تاریخ 20 اکتبر 1922 به این شرح است:
“دکتر عزیزم،
اعتراف می کنم که زمان آن نزدیک است که باید با اطمینان خود را به شما بسپارم، اما نه بی دغدغه. همانطور که شما قول داده بودید، اولین عمل را می توان در هفته اول نوامبر در همین شهر انجام دهیم و عمل دوم را نیز پانزده روز بعد در پاریس. به لطف قطرات شما که بینایی من را بهتر می کند، حالم خوب است، البته نه خیلی خوب. اما قطره هایم تمام شده و دیگر نسخه و دسترسی به فروشنده آن را ندارم، ممنون میشوم که از طریق پست برای من قطره ام سریعا را ارسال کنید.
پیشاپیش از شما متشکرم.»
نابینایی کلود مونه – بخش دوم: جراحی
با حمایت بیوقفه کلمانسو و خانوادهاش، مونه سرانجام در ژانویه 1923 تحت اولین عمل جراحی قرار گرفت و او پس از جراحی دید مناسبی را به دست آورده بود ولی بیماریش به طور کامل بهبود نیافت.
نابینایی کلود مونه – بخش آخر
در طی این سال ها مونه به کشیدن آن مجموعه 19 تایی که قولش را داده بود پرداخت ولی به مرور به دلل کاهش بیناییش، هر روز ناامید تر میشد و در نامه هایی که کلمانسو برای مونه نوشته بود میشد دید که او سعی دارد تا به مونه امید دهد. او به مونه میگفت درست که پیر شده ای و دیدت کمتر و کمتر شده است اما نبوغت هماره همراه تو بوده است.
این دو مرد با شخصیت های قوی همیشه کنار هم بودند. مونه که از کار بی وقفه ضعیف شده بود، دچار عفونت ریوی شد. کلمانسو به بالین دوستش فراخوانده شد و مونه در 5 دسامبر 1926 در آغوش او درگذشت.
وقتی کلمانسو تابوت مونه را دید که پارچهای سیاه روی آن کشیده شده است گفت: نه! هیچ سیاهی برای مونه وجود ندارد. او سپس آن پارچه سیاه را برداشتم و پرده ای رنگارنگ به رنگ های مریم گلی و ادریسی را روی تابوت مونه کشید.
19 تابلویی که مونه قول آن را داده بود به سرانجام رسیده بودند و این تابلوها که به نام «سیستین امپرسیونیسم» شناخته میشوند توسط پسرش میشل به موزه هنرهای زیبا داده شد و در دو اتاق بیضی شکل نصب شد و به نام موزه کلود مونه در 27 مه 1392 افتتاح شد.
راستی شاید دوست داشته باشین درباره رازهای دنیای رنگ ها بیشتر بدونید
حیلی گیرا و جذاب بود، حسابی کیف کردم از خوندن وبلاگ هاتون
باعث افتخارمونه. خیلی ممنون